به صفاي دل ناياب قديمي ها

مشتي ، كبلايي ، حاجي ؛ ..........

چه صفاي دل انگيزي بود در اين واژه ها ، در آن روزها ، كه امروزه برخي از يادها رفته يا معني و اصالت خود را از دست داده ، و گاه داش مشتي شده !؛ آنروزهايي كه هنوز عصر ماشين و فضا به صفا و صميميت دلها و اعتقاد باطن پدرها و پدربزرگهاي ما تلنگر نزده بود ؛

از روزها و گاه ماهها قبل از عزيمت به پابوس حضرتي جنب و جوشي بود و نقل محافل،حكايت اين سفر ؛ چه مراسمات و سنتها از چاووشي خوانيها و دعوتها كه درسادگي و صفاي كوچه هاي آشتي كنان شهر طنين مي انداخت و عشاق مشتاق را به ميهماني ولي نعمتانشان مي خواند ، كه طلبيدنشان آرزوي ديرينه آيينه دل همگان بود ، در آن روزگار ؛

وگاه سفر ماهها بطول مي انجاميد ، قافله ها و جهازها و چارپايان و گاريها و درشكه ها ؛ و زيبا بود انتظار آنانكه عزيز در راهشان را با كتاب و اسفند و آب به خدا سپرده بودند ؛

و آنچه مخاطرات سفر ، خاصه از كوير خشك و بي انتها را آسان و ممكن مي نمود ، عشق بود و عشق، كه عشق مركب راه بود به مقصد معشوقي كه قلم از وصفش اظهار عجز مي كند ؛ اگر چه خطرها بود در كمين راهها ، از راهزن و حرامي و طرار گرفته تا نيش كژدم وافعي و مار ، و از آب و توشه و آذوقه تا بيماري و افتادگي و در راه ماندگي ، اما ،

سفر منزل ليلي كه خطرهاست در آن شرط اول قدم آنست كه مجنون باشي

وچون به وصال معشوق مي رسيدند و از مراد خود مراد مي گرفتند ، اگر چه دستشان پر بود و پرتر از هميشه عمر و ليك ، چه سبكبال و چه سبكبار كه از تجارت خبري نبود و از انبوه متاع بر جهاز شتران مگر ارمغان سفري براي عزيزان ، كه مقصد و مقصود را خوب يافته بودند ، گم ناشدني ، هرگز ؛

واين سبكبالي و سبكباري در وجودشان عجين شده بود تا دم آخري كه آسوده خيال سر بر بالين مي نهادند ، بدور از قيدهاي بيشماري كه امروز پاي همگي مان را به غل كشيده و توان رفتن عاشقانه به جانب معشوق را گرفته ، اگر چه زمان به كوتاهي گراييده ، از چندين ماه به اندك ساعت ، و ليك ارزش آن ماهها در وصف نمي گنجيد و اكنون ارزش سالها به كمتر از پشيزي برابري نمي كند . و به كجا مي رود اين انسان ، چنين شتابان و بي پروا .

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا